سکوت معنادار کاویان!
آخرین باری که افاضات گهربار اش را مطالعه کرده ام، هفته ها می گذرد. روزهای آخر بر می گردد به ماجرای خانم مهرانگیز کار و سخنان وی در همایش طاهره... آنقدر عصبانی بود که عنان از کف داد و گفت آنچه را که نباید می گفت... برای پوشاندن خرابکاری هایش نیاز به گچ کاری ماهر بود... این شد که محفل ملی آمریکا وارد عمل شد... لحن نامه جوری بود که نه سیخ بسوزد و نه کباب... اما هم سیخ سوخت و هم کباب... بوی سوختگی را می شد از مقالات متعدد همکیشانش حس کرد... از آن روز به بعد هرگاه برای عرض ارادت خدمت اش میرسم، او را در خانه نمی یابم... گویا اسباب و اثاثیه اش را کلا جمع کرده و مدتی رفته مرخصی اجباری!... برخوردهای اینچنینی از مرکز تشکیلات بهایی مسبوق به سابقه بوده است و بارها دیده ایم و شنیده ایم... اما کاویان عزیز فرق می کرد... او حرف گوش کن تر از آن بود که نیاز به طرد باشد... خودش مدتی حس کرد که نیاز به استراحت دارد و رفت هوایی عوض کند... مدتی با دوستان «دیار جانان» ی اش چرخی زد و با سختی به کار ضبط وقایع سال های گذشته پرداخت... عکس های چلوکباب و چلوجوجه شان در کنار سختی کار، حس دلسوزی عجیبی به انسان می داد... با شاپور راسخ سلفی گرفت و با بنیامین خاطره بازی کرد... خلاصه حسابی از مرخصی خودش استفاده نمود... و حالا برگشته است سر کار اصلی خود، طبابت... و چقدر خوب بود که همیشه به کاری می پرداخت که درس اش را خوانده بود و نیمچه اطلاعاتی از آن داشت!
این روزها کاویان عزیز، پسر خوبی شده که ساکت تر و آرام تر از همیشه با فرزندان خود وقت می گذراند. بیشتر می خواند و دیگر کمتر می نویسد. شاید دستور از بالا! بوده باشد که الحق دستور به جایی است. شاید هم توصیه ی دوستان نزدیک اوست، که باز هم احسنت دارد... خلاصه جناب میلانی عزیز؛
«چرا عاقل کند کاری که باز آرد پشیمانی؟!»
- ۹۴/۰۸/۱۴